محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

پسر مامانی

فرشته زمینی

 

 محمدرضا 27/آبان/1391 چشمای قشنگشو به روی مامانیش باز کرد.

اینم از محمدرضای ما  قلب

 محمدرضا

 

عکسهایی از پسرم

  محمدرضا توی باغ فین محمدرضا تو عروسی خاله اش اینم یه چند تا عکس از تولد یکسالگی محمدرضا و در پایان یه عکس دسته جمعی از بچه ها   ...
6 آبان 1393

هشت و نه ماهگی محمدرضا

سلام عزیزم خیلی خیلی شرمنده ام که اینقدر دیر به دیر وبلاگت و به روز میکنم. این روزا خیلی تنبل شدم امیدوارم من و ببخشی کوچولوی ناز مامان. محمدرضای گلم جدیداً یاد گرفتی بگی بَ بَ بَ یعنی بابا - ما ما ما یعنی مامان- بوم بوم یعنی ماشین وقتی هم بابایی میخواد لباس بپوشه بره بیرون خودت و میندازی روش که منم با خودت ببر و بعد از کلی تنبلی بالاخره یادگرفتی چهار دست و پا راه بیفتی دندونات هم هنوز در نیومدن همینطور هم از دهنت آب میریزه یعنی کلافه شدم از این آب دهنت مرتب باید لباستو عوض کنم .  آخرین باری که بردمت بهداشت وزنت شده 9200  که تو این دوماه فقط 400 گرم اضافه کردی و به قدت هم 4 س...
7 شهريور 1392

هفت ماهگی...

بهونه زندگیم سلام بالاخره هفت ماهگیت هم تموم شد . تازه گیها خیلی فضول شدی به هر سوراخ سنبه ای سرک میکشی . کارت شده ریختن سبد سیب زمینی پیازهای تو اشپزخونه یا رفتن سراغ میز تلفن و انداختن تلفن از رو میز. تازه یه کار بد هم میکنی اونم اینکه هر جا سیم برق یا تلفن ببینی میری و تو دهنت میذاری که خیلی کار خطرناکیه و باید حواسم بیشتر بهت باشه. جدیداً وقتی لباسشویی رو روشن میکنم میری زل میزنی بهش و به چرخش لباسها نگاه میکنی.گاهی وقتا چند دقیقه تو این حالت میمونی.     اینم چند تا عکس خوشکل از گل پسرم     اینجا میخواستیم بریم خونه بابابزرگ   خو...
11 تير 1392

اولين پست وبلاگ

سلام پسركم  ازامروز تصميم گرفتم وبلاگت و بنويسم . امروز دقيقاً وارد 21 هفتگي شدي .يعني نيمه اول بارداري رو به خوبي گذروندم. ولي از اول بارداري متوجه شدمكه ديابت بارداري دارم و زير نظر متخصص داخلي هستم و مجبورم در روز سه بارانسولين بزنم. قربونت برم پسركم حاضرم به خاطر تو هر سختي رو تحمل كنم. تكونات يه هفته اي هست كه شروع شده مخصوصاً وقتي دراز ميكشم. بابايي دوست داره تكونات و ببينه ولي هر وقت مياد پيشت تو آروم ميشي. راستييه چيز ديگه من و بابايي از وقتي فهميديم خدا بهمون يه پسر داده تصميمگرفتيم اسمت و بذاريم محمدرضا . نميدونم اسمت و دوست داري يا نه امااميدوارم خوشت بياد. امروز سالگرد ازدواج من و بابايي . وارد پنجمين سال ...
9 تير 1392

پايان 3 ماهه دوم بارداري

سلام پسر گلم الهي ماماني فدات شه كه اينقدر خوشكل تكون مي خوري. عاشق تكون خوردناتم . خدايا به همه كسايي كه آرزوي مادر شدن رو دارن لذت مادر شدن رو بچشون. پسر ماماني از امروز وارد سه ماهه آخر بارداري شديم و ماه هفتم شروع شده. باورم نميشه كه كنجد مامان يه روزي اينقدر بزرگ بشه و ورجه وورجه كنه . پسر مامان الان ايقدريه: كودك شما دارد همه رحم شما را پر مي كند! در اين هفته او حدود 900 گرم وزن دارد و طول بدن او نيز 36.5 سانتي متر است. او اكنون مي تواند چشمان خود را باز و بسته كند و در زمانهاي مشخصي مي خوابد و بيدار مي شود. او مي تواند انگشتهايش را نيز بمكد. هرچند ريه هاي او هنوز كاملا رشد نكرده است، اما در صورتي كه در اين زمان بطور اتفاقي ن...
9 تير 1392

2 ماهگی محمدرضا

سلام خاله هاي مهربون....خوبين؟ من محمد رضا فرشته كوچولوي مامانيم هستم اينم چندتا از عكساي كوچولو موچولوي من... محمدرضا در حال بغض کردن ... قربون بغض کردنت مامانی من ديگه لالا دارم بايد برم بخوابم فعلا همتونو ميسپرم دست خداي مهربون باااااي بااااااااااي خووووووپفففففففففف خووووووووووپپپپفففففف ...
9 تير 1392

3 ماهگی محمدم

  سلام  من اومدم با چند تا از عکسای محمدرضا کوچولو محمدرضا سوار بر دوچرخه ی جدیدش بابایی بیشتر از محمدرضا ذوق کرده بچه 3 ماهه رو که هنوز نمیشینه سوار دوچرخه کرده والا به خدا ... ق یافه ا ش و ببین یعنی از همین الان عصبی ای ن بچه من  بای بای ...
9 تير 1392

چهار ماهگی و سفر به شمال

سلام پسرک گلم چهار ماهه شد. البته ببخشین که آب دهنم راه افتاده ... امسال عید تصمیم گرفتیم بریم شمال خونه خاله های محمدرضا این اولین سفر پسرکمه اینجا جنگل های اطراف امامزاده اسحاق که تو استان گیلان شهرستان شفت قرار داره. خیلی خوش آب و هواست محمدرضا و بابایی تو این عکس از بس هوا سرد بود محمدرضا رو تو ماشین خوابوندم اینجا خونه خاله ایناست دوستای گلم نظر یادتون نره ... ...
9 تير 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسر مامانی می باشد