هشت و نه ماهگی محمدرضا
سلام عزیزم
خیلی خیلی شرمنده ام که اینقدر دیر به دیر وبلاگت و به روز میکنم. این روزا خیلی تنبل شدم امیدوارم من و ببخشی کوچولوی ناز مامان.
محمدرضای گلم جدیداً یاد گرفتی بگی بَ بَ بَ یعنی بابا - ما ما ما یعنی مامان- بوم بوم یعنی ماشین وقتی هم بابایی میخواد لباس بپوشه بره بیرون خودت و میندازی روش که منم با خودت ببر
و بعد از کلی تنبلی بالاخره یادگرفتی چهار دست و پا راه بیفتی
دندونات هم هنوز در نیومدن همینطور هم از دهنت آب میریزه یعنی کلافه شدم از این آب دهنت مرتب باید لباستو عوض کنم .
آخرین باری که بردمت بهداشت وزنت شده 9200 که تو این دوماه فقط 400 گرم اضافه کردی و به قدت هم 4 سانت اضافه شده.
از وضعیت غذاخوردنت هم تقریبا راضی ام. فرنی و کاسترد رو خیلی دوست داری . بستنی رو که دیگه نگو عاشقشی ولی من زیاد بهت نمیدم چون میگن دندونات دیر درمیاد.
اینم چند تا عکس از محمد رضا که باید زودتر از اینا میذاشتم .
پسرم در حال ذوق کردن
در حال وارسی کردن ماشینش
در حال مزه مزه کردن بیلچه کامیونش
بدون شرح ...
این و نمیتونم بذارم دهنم چه کار کنم؟
برم سراغ لباسشویی
وایییییی مامان اومد
نگاه کنین چه تمیز شدم
بذار به مامانی زنگ بزنم
پاهاش و ببین